به گزارش مشرق، اين شعر به شرح زير است:
باز از بام جهان بانگ اذان لبريز است
مثنوي بار دگر از هيجان لبريز است
بحر آرام دگر باره خروشان شده است
ساحل خفته پر از لولو مرجان شده است
دشمن از وادي قرآن و نماز آمده است
لشکر ابرهه از سوي حجاز آمده است
با شماييم شمايي که فقط شيطاني است
(دين اسلام نه اسلام ابوسفياني است)
با شماييم که خود را خبري ميدانيد
و زمين را همه ارث پدري ميدانيد
با شماييم که در آتش خود دود شديد
فخر کرديد که هم کاسه نمرود شديد
گرد باد آتش صحراست بترسيد از آن
آه اين طايفه گيراست بترسيد از آن
هان! بترسيد که دريا به خروش آمده است
خون اين طايفه اين بار به جوش آمده است
صبر اين طايفه وقتي که به سر ميآيد
ديگر از خرد و کلان معجزه بر ميآيد
سنگ اين قوم که سجيل شود ميفهميد
آسمان غرق ابابيل شود ميفهميد
پاسخت ميدهد اين طايفه با خون اينک
ذوالفقاري زنيام آمده بيرون اينک
هان! بخوانيد که خاقاني از اين خط گفته است
شعر ايوان مدائن به نصيحت گفته است
هان بترسيد که اين لشکر بسم الله است
هان بترسيد که طوفان طبس در راه است
يا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنيم
روز خوش بي تو نديديم به عالم چه کنيم
پاسخ آينهها بي تو دمادم سنگ است
يا محمد(ص)! دل اين قوم برايت تنگ است
بانگ هيهات حسيني است رسيده از راه
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله